مرثیه ای برای یک رویا

بالاخره پای منم به کلانتری باز شد

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 04-01-2013

خوابیده بودم. زنگ در به صدا دراومد. بیدار شدم. دیدم 6 صبحه. گفتم چی شده. اف‌اف رو برداشتم. یکی گفت از کلانتری اومدیم. میشه یک لحظه بیائید دم در. کاپشن پوشیدم رفتم. دیدم بله. ماشین کلانتریه. گفتم بله. گفت بیائید اینجا. این مرد رو نگاه کنید. میشناسیدش. نگاه کردم. گفتم نه. همین گفتم نه، مآمود کلانتری داد زد سر مرده که چرا دروغ گفتی و …. خلاصه برام توضیح دادند. این مرده رو در حال پرسه زدن گرفته بودند. گفته بودش خونه‌شون اینجاست(خونه ما). اومده بودند چک کنند. خلاصه به من گفت لباس بپوش بریم کلانتری اونجا چند تا فرم امضا کن. رفتم کلانتری. اولین بار در زندگیم. ولی چقدر تمیز و مرتب بود. با چیزی که تو ذهنم بود کلی فرق داشت. یه جای شیک. با تلویزیون LCD و …. ولی جالبه که اینهمه شب‌ها خیابونها رو چک می‌کنند.

امکانات

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 04-01-2013

رفته بودم دخترم رو از کلاس شنا بیارم. گروه بعدی پسرهای هیئت شنا بودند که بیرون سالن داشتند بازی می‌کردند و منتظر تمام شدن کلاس دخترها بودند. فکر کنید. دمای 3 درجه زیر صفر. من با کاپشن به چه ضخامت اونجا ایستاده بودم. این پسربچه‌ها با یک تکه پلاستیک چنان بازی می‌کردند که انگار توی جام جهانی هستند. من نمی‌دونم تو این سرما وقتی کسی زمین می‌خوره چه حسی داره. کاش می‌شد یک سالن کوچک انتظار براشون درست می‌کرد. اینم فیلمش:

برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید

پژوهش میدانی پخت جوجه به هدف تهیه مقاله ISI

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 25-12-2012

در راستای اینکه اینجانب جزو پژوهشگران برتر دانشگاه هستم به ذهنم رسید که چرا از این پژوهش در راستای حل مشکلات جامعه و ایجاد همدلی در جامعه استفاده نکنم. در این راستا در یک حرکت خودجوش و به قصد تهیه مقالات ISI با ایمپکت بالا، دست به انجام یکسری کارهای میدانی پخت جوجه در جلوی مهمانسرای اساتید دانشگاه تفرش زدم.
در این پروژه، ابتدا یک ادبیات تحقیق انجام شد و معلوم شد که یکی از مشکلات بزرگ نبودن جوجه کباب یک فرد شروع کننده است که اینجانب آنرا بر عهده گرفتم. یکی از نوآوری‌های این پژوهش این بود که منفل به این بزرگی تا کنون در دانشگاه تفرش بر پا نشده بود. هم‌اکنون هم در حال تهیه مقاله ISI با ایمپکت 13.65 هستم.
اینم عکسش و فیلمش:


برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید

خارج رفتن

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 03-11-2012

بعضي‌ها واقعا به درد خارج رفتن مي‌خورند. بعضيا نه. شايد من جزو دسته دوم باشم. اينائي كه عشق خارج رفتن رو دارند بدونند كه فقط يك تست ساده انجام دهند. اگر تونستند قبوله. به مدت يك هفته بريد يك شهر دور. يك اتاق اجاره كنيد به مدت يك هفته. موبايلتون رو هم خاموش كنيد. از اتاق هم در نيائيد. ببينيد بعد از يك هفته چه حالي ميشيد. حتي دوست داريد با رفتگر سر كوچه‌تون هم صحبت كنيد. باور كنيد آدم همينطوري ميشه.
ديشب عروسي بودم. يه حالي داد. همه ميگفتند ميخنديدند. موضوعات بيخود تعريف مي‌كردند كه شايد قبل از 1 ماه غربت تو آمريكا اعصابم خورد ميشد. ولي كلي حال كردم. شايد مسخره باشه. ولي هست. يادمه روزهاي آخر مي‌خواستم 1000 دلار بدهم 1 هفته زودتر بيام ايران. عجيبه كه من با اين همه ايراد از اينجا مي‌گيرم باز هم كشور خودممه. ايكاش مي‌شد داخل كشور خودمون تمام امكاناتي مثل خارج رو داشتيم.

و اما هم‌انديشي

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 27-08-2012

رفتيم مشهد جلسه هم‌انديشي استادان. خيلي خوب بود. هم فال بود و هم تماشا. 3 تا استاد آورده بودند. براي اولين بار يك آدم باسواد در مسائل انساني ديدم. واقعا عالي بود. دكتر حسين‌زاده. اين سومين شخص باسوادي بود كه من در زندگي خودم ديدم. يكيش آقاي مكي در تفرش بود كه هر سؤال كامپيوتري داشتيم جواب مي‌داد. يكيش هم ايشون. هر سؤالي داشتي جو.ابشو مي‌دونست. همه كلي كيف كردند. يك استاد مسائل خانوادگي هم بود كه واقعا عالي بود. دكتر حبشي. با لهجه مشهدي. خيلي باحال بود. توصيه مي‌كنم فيلمهاشو ببينيد. عالي بود. خودم نمي‌دونستم كه ممكنه اينقدر برام خوب باشه. 4 صفحه ريز يادداشت كردم. اينجا مي‌ذارمشون كه گمشون نكنم. ضمنا سر كلاسها مراقب بودم كه اگر كسي خوابه ازش عكس بگيرم. از دكتر …. و …. و …. و …. و …. عكس گرفتم. البته يكنفر هم از من در حال خواب عكس گرفت. از دكترها اجازه مي‌گيرم. اگر اجازه دادند عكسشونو مي‌ذارم عكس خودم رو مي‌ذارم. اونروز بدجوري خوابم مي‌آمد. راستي نگار اومد تو جلسه و كمي قرآن خوند. بد نبود. بهش كلي كادو دادند.

باز هم يك كتاب

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 09-06-2012

به تمامي آدمهائي كه فكر مي‌كنند از دماغ فيل افتاده‌اند توصيه مي‌شود كه كتاب “جهاني نو” را بخوانند. البته خواهشمند هستم كه كامنتي مبني بر اينكه خودم هم بخوانم نگذاريد. چون خودم خوانده‌ام. ولي خيلي زيباست.
اين كتاب چنان چهره كريه انسان رو جلوي چشاش مياره كه آدم تازه مي‌فهمه عجب موجود پستيه. بعدش ياد ميده كه چه جوري مي‌تونيد معنويتتان را بالا ببريد. كاش مي‌شد كه انجامشون داد.

باز هم يك كتاب

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 09-06-2012

به تمامي آدمهائي كه فكر مي‌كنند از دماغ فيل افتاده‌اند توصيه مي‌شود كه كتاب “جهاني نو” را بخوانند. البته خواهشمند هستم كه كامنتي مبني بر اينكه خودم هم بخوانم نگذاريد. چون خودم خوانده‌ام. ولي خيلي زيباست.
اين كتاب چنان چهره كريه انسان رو جلوي چشاش مياره كه آدم تازه مي‌فهمه عجب موجود پستيه. بعدش ياد ميده كه چه جوري مي‌تونيد معنويتتان را بالا ببريد. كاش مي‌شد كه انجامشون داد.

صد سال تنهائي

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 06-06-2012

اين نوشته براي ثبت لذتي زيبا است كه در تمام شدن كتاب “صد سال تنهائي” به من دست داد.
ساعت 6 صبح است. بيدار موندن يك شب تا ساعت 6 صبح براي تمام كردن كتاب “صد سال تنهائي”. واقعا ارزششو داشت. چقدر زيبا صد سال زندگي رو در 3 شب دوره كردم. شب اول تا 5 صبح و شب دوم تا 2 صبج و شب سوم تا 6 صبح. عشق و نفرت و عروج و حس و بزرگي و رنج. پاياني زيبا بر داستاني عجيب. حسي ناشناخته ولي بسيار آشنا. چطوري يك نويسنده مي‌تونه اين حس غريب رو در ما آدمهاي ماشيني زنده كنه؟ باز هم برگشته‌ام به دنياي كتاب خوندن. اعتيادي كه فقط ازدواج تركش داد. امان از مجردي.

قديمي كار

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 03-06-2012

شنبه با دو تا از دوستاي قديمي رفتيم كوه. چه حالي داد. پياده روي و درخت و سايه و چشمه صداي پرندگان و آتش با چوب و جوجه كباب و آرامش كنار دوستان قديمي و آهنگهاي قديمي و …. يكي از روزهاي رؤيائي زندگيم بود. وافعا كه مثل دوستان دوره دبيرستان رو ديگه نمي‌توني پيدا كني. نمي‌دونم چرا ولي خيلي با اين دو نفر راحت بودم. شايد بهشت جائي با دوستان خوب باشه. چون واقعا آرامش قشنگي داشت.
از شانس بد من موبايلم خراب شد و عكس نمي‌تونست بگيره. ولي يه چندتائي با موبايل دوستم گرفتيم. هنوز هم دستم نرسيده. رسيد مي‌ذارم ببينيد.

لذت

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 31-05-2012

لذت معاني مختلفي دارد. براي هر شخص هم فرق مي‌كند. امان از وقتي كه الواطي لذت يك شخص قرار گيرد. جاتون خالي. بعد از كلاس حفاظت من كه كلاس نداشتم. با بروبچه‌ها رفتيم بيرون. 20 نفر. 20 تا ديزي گرفتيم. رفتيم بهرام‌آباد. بعدش رفتيم چاي و قليون. بعدش هم رفتيم چهارراه سپه آب ميوه‌اي. من موندم كه اينهمه خوردني رو كجا جا داديم. البته بعدش من رفتم يك آب پرتقال با كيك شكلاتي خوردم. بعدش هم رفتيم يك آب سيب ترش خورديم. اين عكسها و فيلماش. البته براي بچه‌هاي كلاس همه رو زيپ كرده‌ام و از اينجا مي‌تونن دانلود كنن.