رفتم حج. يا شايد بردنم حج. نگار همش با من بود. همه اعمال. دوبار محرم شديم. يكبار رجب و يكبار شعبان. ميگن خيلي ثواب داره.
بدرفتاري سعوديها در فرودگاه، ارز بيزبان كه از مملكت خارج ميشه و …
شعر زير را رديروز خوندم. خيلي ناراحت شدم:
دل خوش از آنيم که حج ميرويم ****** غافل از آنيم که کج ميرويم
کعبه به ديدار خدا ميرويم ****** او که همينجاست کجا ميرويم
حج بخدا جز به دل پاک نيست ****** شستن غم از دل غمناک نيست
دين که به تسبيح و سر و ريش نيست ****** هرکه علي گفت که درويش نيست
صبح به صبح در پي مکر و فريب ****** شب همه شب گريه و امن يجيب
شايد. شايد يكي از زيباترين ايميلهائي بوده است كه گرفتهام. نويسنده انگار چند سالي در ايران و چند سالي در خارج درس خوانده است. خواستم خودم هم اضافه كنم كه بهتر است نمكنم.
زندگي دانشجوي دکتري خارج از کشور
a. ساعت 7:00 بيدار شدن از خواب.
b. ساعت 7:30 در حال رفتن به اتاق شخصي خود در دانشکدهاش (از همان روز اول به او در دانشکده يک اتاق اختصاص دادهاند که آرام است و دسترسي به اينترنت رايگان دارد).
c. ساعت 8:00 شروع به تحقيق و انجام تز (روزانه 5 ساعت تحقيق مفيد و بدون اينترآپت براي مدت يک سال يک تز عالي را در پي خواهد داشت)
d. ساعت 11:00 ديدار روزانه با استاد راهنما و مشاور (حسب مورد). ايشان لازم نيست که براي ديدار استادشان با منت از او وقت بگيرد و ديدار با استاد کاري نرمال و روتين است.
e. ساعت 13:00 پايان کارها و ارسال ايميل کارهاي روزانه و نتايج تحقيقات تا کنون براي استاد راهنما.
f. ساعت 13 الي 14 نهار و استراحت.
g. ساعت 14:30 بازگشت به خانه و گرفتن يک دوش.
h. ساعت 14:30 تا 19:30 ديدار و گشت زدن با دوست دختر روسياش (ببخشيد ميخواستم عين واقعيت را بنويسم و بدون سانسور و گرنه من اين کار را تاييد نميکنم)
i. ساعت 19:30 الي 20 بازگشت به خانه و خداحافظي از دوست دختر اهل روسيه.
j. ساعت 20:00 الي 21:00 تلويزيون و سريال محبوباش که يک عاشقانه آرام است.
k. ساعت 21:00 آماده شدن براي خواب و استراحت در خوابگاه با منزلي که با پول اسکالرشيپ فراهم شده است.
زندگي دانشجوي دکتري داخل کشور
a. ساعت 7:00 بيدار شدن از خواب.
b. ساعت 7:30 تا 8:30 در ترافيک رسالت- حکمت- چمران.
c. ساعت 8:30 منتظر ماندن براي تشکيل جلسه گروه براي تصويب پروپوزال دکتري، که بعد از ششمين بار پياپي کنسل شد.
d. ساعت 9:30 مراجعه به سايت براي جستجو در بانک مقالات که بعد از نيم ساعت جستجو و به روز نبودن بانک مقالات و وصل نشدن درست زماني که به مقالات مورد نظر دسترسي پيدا مي کند ساعت 10 مي شود کارگاه آموزش در سايت برگزار مي شود و بايد بلند شود و برود بيرون. قبل از رفتن مي خواهد فايلهاي دانلود شده را روي فلشش بريزد که ميبيند کامپيوتر مورد نظر پورت فلشاش خراب است. (توضيح اينکه دانشکده مورد نظر با اينکه ايشان دانشجوي سال آخر دکتري است هنوز
به ايشان نه يک اتاق داده است و نه حتي يک کمد).
e. ساعت 10:30 مراجعه به بخش معاونت دانشجويي و پژوهشي براي پرسيدن در مورد خبري که در روزنامهها زدهاند: اعطاي پژوهانه به دانشجويان دکتري! جواب اين است: لبخند استهزاء بر لبان مسوولين.
f. ساعت 11:15 بازگشت به سمت دفتر کار استاد راهنما که با ايشان قرار گذاشته است. سه نفر در دفتر کار استاد محترم هستند که دانشجويان ليسانس و فوقليسانس هستند (وقتي که دانشكدهها گلهاي و بدون توجه به ظرفيت دانشجو ميگيرند و استاد جوان هم نميگيرند، سرانه دانشجو به استاد ميشود 100 نفر و معلوم است که در اين وسط سر دانشجوي دکتري بيکلاه ميماند.
g. ساعت 12:00 رفتن به سلف سرويس دانشگاه، خوردن کبابي که بيرونش سوخته است و درونش خام.
h. ساعت 12:30 رفتن به مسجد دانشگاه، اين قسمت شيرينترين و آرامشبخشترين قسمت زندگي يک دانشجوي دکتري است.
i. بعد از نماز، دقدلش با لعنت بر برخي از اساتيد زورگوي بيسواد پرمدعا نزد خداوند خالي ميکند و بعد هم از خداوند صبر ميخواهد
و تعجيل در فارغالتحصيلي.
j. ساعت 13:00 بازگشت به محل کار (دست از پا درازتر) براي در آوردن يک لقمه نان حلال براي خودش و زندگي آيندهاش. چون نه دانشگاه پولي ميدهد و نه حمايت خانواده تکاپوي هزينهها را ميکند و نه پول حلتمريني و دستيار پژوهشي بودن
مشکلي را حل ميکند.
k. ساعت 13:00 تا 13:45 ترافيک دانشگاه تا محل کار.
l. ساعت 13:45 تا 14:15 دلدرد ناشي از کباب کوبيده امروز.
m. ساعت 14:15 تا 16:00 کار روي يک پروژه با ساعتي 5 هزار تومان ساعتي، کار روي پروژهاي که مي داند در اين مملکت انجام نميشود و ميداند که دردي از مملکت دوا نميشود و فقط آن را انجام ميدهد: براي يک مشت دلار.
n. ساعت 16:00 تلفن زنگ ميزند و به او ميگويند که فلان استاد فلان درس را ارايه کرده است اما نميتواند ارايه کند لذا بايد بيايي به جاي ايشان درس بدهي. اما نه در سوابق دانشگاه نوشته ميشود و نه وضعيت درآمدياش معلوم است و نمره
پايانترم هم دست او نيست. خُب قبول ميکند حداقل براي کسب تجربه و رزومهاش بد نيست. قبول مي کند که به جاي کس ديگري درس بدهد نه حقوق بگيرد و نه به نامش ثبت شود.
o. ساعت 16:15 بازگشت به کار تا 17:30 كه …
p. ساعت 17:30 بازگشت به خانه ترافيک کردستان، حکيم، رسالت.
q. ساعت 18:45 رسيدن به خانه.
r. ساعت 19:00 شنيدن اخبار وقايع بعد از انتخابات که فقط کارش اين است که بگويد
عدهاي بد هستند و هم روي اعصاب اين وريهاست و هم روي اعصاب آنوري.
s. ساعت 19:30: ورق زدن چند صفحه کتاب، چت کردن، ايميل زدن به تمام رفقايي که اکنون خارج کشور هستند و زنده شدن حسرت اينکه چرا براي ادامه تحصيل به خارج از کشور نرفت.
t. ساعت 20:30 خوردن شام.
u. ساعت 21: نگاه کردن نااميدانه به سريال تلويزيوني مزخزف کبري 11 (واقعا…).
v. ساعت 22: آماده شدن براي خواب.
مقايسه
a. دانشجوي خارجنشين هم درساش را ميخواند هم دغدغه اساسي ندارد و هم در آرامش در يک مسير روتين پروپوزالش تصويب ميشود و سه ساله دکترايش را ميگيرد (اطلاعات واقعي است) و حتما هم لازم نيست که مقاله ISI داشته باشد.
b. دانشجوي ايران نشين! بعد از گذراندن دوره آموزشي با عدهاي استاد بيسواد پرمدعا، يکسال (در برخي موارد پيش از يکسال) بايد در پيچ و خمهاي احمقانه تصويب پروپوزال رساله دکتري بماند و دوره دکترايش شش ساله شود. هم سه سال را از دست ميدهد و هم سيسال پير و فرسوده و خشمگين ميشود.
c. قبلها هر که از من ميپرسيدند که داخل دکتري بخوانم يا خارج برايش استدلال ميکردم که مزايا و منافع هر کدام چيستند؟ حال اگر کسي از من بپرسد که چه کنم بدون تحليل ميگويم که برود خارج کشور. به قول يکي از دانشجوهاي دکتري در دوره دکتري دانشجو، آبديده که هيچ، آبکش ميشود.