دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 09-06-2012
به تمامي آدمهائي كه فكر ميكنند از دماغ فيل افتادهاند توصيه ميشود كه كتاب “جهاني نو” را بخوانند. البته خواهشمند هستم كه كامنتي مبني بر اينكه خودم هم بخوانم نگذاريد. چون خودم خواندهام. ولي خيلي زيباست.
اين كتاب چنان چهره كريه انسان رو جلوي چشاش مياره كه آدم تازه ميفهمه عجب موجود پستيه. بعدش ياد ميده كه چه جوري ميتونيد معنويتتان را بالا ببريد. كاش ميشد كه انجامشون داد.
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 09-06-2012
به تمامي آدمهائي كه فكر ميكنند از دماغ فيل افتادهاند توصيه ميشود كه كتاب “جهاني نو” را بخوانند. البته خواهشمند هستم كه كامنتي مبني بر اينكه خودم هم بخوانم نگذاريد. چون خودم خواندهام. ولي خيلي زيباست.
اين كتاب چنان چهره كريه انسان رو جلوي چشاش مياره كه آدم تازه ميفهمه عجب موجود پستيه. بعدش ياد ميده كه چه جوري ميتونيد معنويتتان را بالا ببريد. كاش ميشد كه انجامشون داد.
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 06-06-2012
اين نوشته براي ثبت لذتي زيبا است كه در تمام شدن كتاب “صد سال تنهائي” به من دست داد.
ساعت 6 صبح است. بيدار موندن يك شب تا ساعت 6 صبح براي تمام كردن كتاب “صد سال تنهائي”. واقعا ارزششو داشت. چقدر زيبا صد سال زندگي رو در 3 شب دوره كردم. شب اول تا 5 صبح و شب دوم تا 2 صبج و شب سوم تا 6 صبح. عشق و نفرت و عروج و حس و بزرگي و رنج. پاياني زيبا بر داستاني عجيب. حسي ناشناخته ولي بسيار آشنا. چطوري يك نويسنده ميتونه اين حس غريب رو در ما آدمهاي ماشيني زنده كنه؟ باز هم برگشتهام به دنياي كتاب خوندن. اعتيادي كه فقط ازدواج تركش داد. امان از مجردي.
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 03-06-2012
شنبه با دو تا از دوستاي قديمي رفتيم كوه. چه حالي داد. پياده روي و درخت و سايه و چشمه صداي پرندگان و آتش با چوب و جوجه كباب و آرامش كنار دوستان قديمي و آهنگهاي قديمي و …. يكي از روزهاي رؤيائي زندگيم بود. وافعا كه مثل دوستان دوره دبيرستان رو ديگه نميتوني پيدا كني. نميدونم چرا ولي خيلي با اين دو نفر راحت بودم. شايد بهشت جائي با دوستان خوب باشه. چون واقعا آرامش قشنگي داشت.
از شانس بد من موبايلم خراب شد و عكس نميتونست بگيره. ولي يه چندتائي با موبايل دوستم گرفتيم. هنوز هم دستم نرسيده. رسيد ميذارم ببينيد.