دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 25-08-2013
تلفنم زنگ زد. یکی از دانشجوهام بود. کلی صحبت کرد تا تحویل سمینار 1 هفته عقب بیفته. خیلی عادی خداحافظی کرد. فقط یادش رفت موبایل خاموش کنه. شروع کرد به نعره زدن و جیغ زدن از خوشحالی. یه دفعه یادش افتاد موبایل خاموش نکرده. گفت دکتر هنوز پشت خطی. گفتم بله. اول موبایل خاموش کن. بعدش بگو “اسگلش کردیم یه هفته انداختیم عقب”.
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 11-08-2013
خندیدن خوبهها، ولی به دیگرون نه. مثلا شما وقتی عکس منو در زیر ببینید “که در اثر کمک به یک ماشینی که در گل گیر کرده بود و وقتی از گل دراومد هر چی گل بود به من پاشید” و به من بخندید خیلی بده. بعدشم یاد اون بنده خدائی میافتم که میگفت: میخندی، باید …. در هر صورت من هم اینجوری حلش کردم که اونقدر جلوی آتیش موندم تا همه گلها خشک شد و بعدش تکوندمشون. البته صورتمو شستم.