به خدا قسم، اينها انسانند، به خدا اينها دانشجويند، با زيباترين احساسات و قشيگترين رفتارها، نكشيد اين آدمهارو. از اينها گرگ نسازيد. اينها بچههاي من و شما هستند. بزرگند به بزرگي روحي كه در بچههاي ما است. اينها انسانند. مانند جنايتكاران برخورد نكنيد. اينها معلمان بچههاي ما خواهند بود. به خدا هر كدام روح دارند، بزرگند، ميفهمند و كمي بازيگوش. مانند بچههاي خود ما. بزرگ باشيد و باشيم. همان برخوردي را با اين دانشجويان بكنيم كه دوست داريم فردا روزي اينها با بچههاي ما بكنند.
تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه، تيكتاك: اشتباه، تيكتاك: درد از اشتباه، تيكتاك: اميد به رفع اشتباه، تيكتاك: ناراحتي از اشتباه، تيكتاك: فراموشي اشتباه. تيكككككككككك تااااااااا——-.
نميدونم چي بگم
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 27-07-2008
عجيبه، شايد اشتباه ميگم. شايد هم درست. درست از ديد آدمهايي كه اشتباه ميكنند. گم كردن حقايقي كه به وجود آوردن خودمان دليل آنهاست. علت و معلول، من و تو، نياز و احساس، فرياد و كودك، زندگي نو و فرار از زندگي يكنواخت، ناقوسي با صداي تكراري و فريادي زير آب. نجات دهنده گرفتار و فكر وحشي و انگشتاني كه ميكوبند بر حروف براي فرياد اين احساس كه من هستم. نفس نفس زدن از خستگي ساختگي و سكوت و ديگر هيچ. لذت و بيداري و …
من غلام قمرم ….
دسته : (ادبيات, شعر, عمومی) توسط فرزاد در 18-07-2008
اين شعر را اولين بار كسي برايم خواند و توضيح داد كه فقط 12 سال از من كوچكتر بود:
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو | پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو | ||
سخن رنج مگوجز سخن گنج مگو | ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو | ||
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت | آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو | ||
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم | گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو | ||
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت | سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو | ||
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است | گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو | ||
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت | گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو | ||
ای نشسته تو در این خانۀ پر نقش و خیال | خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگ |
مولانا: نگفتمت نرو آنجا كه …:
دسته : (ادبيات, شعر, عمومی) توسط فرزاد در 18-07-2008
واقعا نميتوان تصور كرد كه اين جملات از دهان يك فرد زميني بيرون آمده باشد. باز هم ديوانه شدم وقتي اين را خواندم. يادش بخير، اولين معلم زندگيم اولين بار به من گفت كه اينرا بخوان:
نگفتمت مرو آنجا كه آشنات منم؟ | در اين سراب فنا چشمه حيات منم؟ |
وگر به خشم روي صد هزار سال زمن | به عاقبت به من آيي كه منتهات منم؟ |
نگفتمت كه به نقش جهان مشو راضي | كه نقش بند سرا پرده رضايت منم؟ |
نگفتمت كه منم بحر و تو يكي ماهي | مرو به خشك كه درياي با صفات منم؟ |
نگفتمت كه چو مرغان به سوي دام مرو | بيا كه قوت پرواز و پر و پات منم؟ |
نگفتمت كه تو را ره زنند و سرد كنند | كه آتش و تپش و گرمي هوات منم؟ |
نگفتمت كه صفتهاي زشت در تو نهند | كه گم كني كه سرچشمه صفات منم؟ |
نگفتمت كه مگو كار بنده از چه جهت، | نظام گيرد خلاق بي جهات منم؟ |
اگر چراغ دلي دانك راه خانه كجاست | وگر خدا صفتي دانك كه خدات منم |
بالاخره سه نفر را انداختم:
دسته : (دانشگاه, عمومی) توسط فرزاد در 18-07-2008
بالاخره از بين 200 دانشجو 3 نفر را انداختم. بالاخره اين تابو را شكستم. ولي اين 3 نفر حتي يكبار هم زنگ نزدند كه به ما كمك كنيد. چي بگم. يكي رو يكبار نمره داديم كلي دعوامون كرد كه چرا نمره دادي. من بايد ميافتادم. ديگه ميترسم بدون درخواست كسي بهش نمره بدم.
برگه A4 براي امتحانات:
دسته : (دانشگاه, عمومی) توسط فرزاد در 18-07-2008
هر كس با من درس داشته باشه ميدونه كه من اجازه ميدهم كه در امتحان پايانترم و ميانترم يك برگه A4 بياورند. اتفاقات جالبي در اين زمينه رخ داده است كه مينويسم:
- تعدادي از بچهها گفتهاند كه ما فكر كرديم يك برگه A4 سفيد بايد بياوريم!!!!!!
- سر امتحان يك دانشجو مرا صدا زد و گفت: استاد ما برگه A4 را نوشتيم و آوردهايم، ميتوانيم از كيف در بياوريم و استفاده كنيم؟؟؟؟؟!!!!!!
- تعدادي از بچهها هم به جاي اينكه يك برگه A4 را چندين بار در جلسه امتحان استفاده كنند، چند برگه A4 را يكبار يكبار استفاده ميكنند. بديي صورت كه چندين برگه A4 را در پيراهن خود جا داده و يكي يكي بيرون ميآورند!!!!!!!!
- تعدادي از بچهها هم فرق بين كاغذ A4 و A1 را نميدانند!!!
كتاب غورباقهات را قورت بده:
دسته : (عمومی, فيلم و كتاب, كتاب) توسط فرزاد در 18-07-2008
- يك اصل مهم، هميشه كاري را انجام بده كه مهمتر و سختتر از همه است.
كتاب ذن:
دسته : (عمومی, فيلم و كتاب, كتاب) توسط فرزاد در 18-07-2008
- دو نكته خيلي جالب بود: اول اينكه كتابي به اين وزيني توسط يك ايراني در ايران در سال 1352 نوشته شده است، در مورد علمي كه در دنيا جديد است. چه مشاهيري كه ما داشتيم، دوم اينكه چقدر زيباست كه انسان در ابتدا فكر كند كه مشكلاتش خاص هستند، ولي با كمي مطالعه ميفهميم كه خيليها اين مشكلات را دارند. خيلي جالبه.
- واقعا چه جملاتي، واقعا آدم مست ميشود.
- ذن نه يك مكتب است و نه يك فلسفه، بلكه راهي است به رهائي، راهي براي رها كردن خويش از همه نقابها و نقشهائي كه به اشتباه براي شخصيت واقعي خود در اجتماع به وجود آوردهايم. هدف ذن گشودن يك چشم سوم است، چشم درون يا اشراقي كه قشر الفاظ را شكافته و يگانگي و تجزيهناپذيري فرد و جهان را نمايان ميكند.
- ذن شبيه اين است كه شما دنبال عينكي بگرديد كه روي بينيتان قرار دارد يا در جستجوي گاوي باشيد كه بر پشت آن سوار هستيد.
- ذن نمايش درون است، نمايش كشف آن چيزي است كه ما در زير ماسكي كه آن را شخصيت ميناميم پنهان كردهايم.
- هدف ذن نشان دادن صورتكي است كه ميپنداريم شخصيت واقعي ما است.
- زير تضادها دريائي از آرامش وجود دارد كه در آن همه چيز برتر از تضاد ميباشد.
- هنگاميكه كه ذن را مطالعه ميكنيم كوه ديگر كوه نيست و رود ديگر رود نيست. اما وقتي مطالعه ذن كامل شد كوه بار ديگر كوه و رورد بار ديگر رود خواهد بود.
- هيچ مشكلي در راه بزرگ وجود ندارد، اما از انتخاب احتراز كنيد
- تنها هنگامي كه نه دوست داشته باشي و نه متنفر باشي “آن” به وضوح كامل آشكار ميشود.
- اگر ميخواهيد آن راه بزرگ را بدست آوريد نه ضد و نه در جهت چيزي باشيد.
- درگيري با اشتياق و بيزاري، اين بيماري ذهن است.
- ناآگاهي به مفهوم عميق چيزها، آرامش ذهن را بر هم ميزند.
- در آن حالت بيان واژهها، نه غيرممكن بلكه غيرلازم ميشود.
- اگر ذهن آرام باشد، اوهام بخودي خود ناپديد ميگردند.
- ركود، در مرحله توقف فعاليت، خود حالتي از فعاليت است.
- اگر يگانگي طريقت بزرگ را كاملا درك نكنيم، فعاليت و ركود، هر دو باعث ناكامياند.
- در زندگي بايد به اين نتيجه برسيم كه هيچ چيزي داراي خود واقعي نيست. بدين معني كه اين، اين نيست مگر اينكه آن وجود داشته باشد و فقط هنگامي هر دو يكي هستندكه در واقع دو نا باشند.
- فعاليت ما هنگام بازي شطرنج يك فعاليت وافعي نيست، زيرا هنگاميكه مغلوب ميشويم چهره و صداي حريف به نطرمان نفرتآور ميآيد.
- اگر خود را از پديده آزاد كنيد، همهچيز از دست ميرود: اگر از نظريه پوچي پيوري كنيد از بيخود بودن چيزها روگردان شدهايد.
- اگر فقثط يك لحظه به درون بنگريم از تهيت چيزها سبقت جستهايم.
- اگر روزي به اين نتيجه رسيدهايم كه هيچ چيز واقعي نيست، همهجا خانه ماست و هر لحظه از زمان، گذشته و حال، تبديل به حال كيشود.
- بدنبال حقيقت نباشيد و از اوهام و پندارهاي خود دوري نجوئيد.
- دوگانگي از وحدت برميخيزد اما به اين يگانگي نيز وابسته نباشيد.
- هنگامي كه ذهن يكي است هيچ اتفاقي نميافتد و چيزي در جهان مقصر نيست.
- حادثه دردسري است كه به خوبي درك ميشود. دردسر حادثهاي است كه اشتباها مورد توجه قرار گرفته است.
- اگر چيزها قابل سرزنش باشند، از موجوديت خود باز ميايستند و اگر اتفاقي نيافتد، هيچ انديشهاي وجود نخواهد داشت.
- هنگامي كه در مورد چيزها قضاوت نكنيم، خود نيز مورد قضاوت قرار نخواهيم گرفت.
- هنگامي كه اشياء از موجوديت باز ميمانند، ذهن آنرا دنبال ميكند. وقتي انديشه محو ميگردد، اشياء آنرا دنبال ميكنند.
- كوشش در راه رسيدن به حقيقت و آزاد شدن از اوهام، دروغ و سفسطهاي بيش نيست.
- هنوز در حال خواندن كتاب هستم. البته اون كتاب رو عوض كردم و يكي ديگه به همون نام شروع كردم
كتاب چراغ دل زنت را روشن كن:
دسته : (عمومی, فيلم و كتاب, كتاب) توسط فرزاد در 18-07-2008
- بعضي وقتها آدم فكر ميكند اگر ظرف مقابل ما دقيقا همانطوري بشود كه ما ميخواهيم، چه ميشود. ولي با يك فكر كوچك ميتوان فهميد كه رابطه از هم ميپاشد. در واقع يكي از دلايل باقي ماندن رابطهها بين زن و شوهر همان تفاوتهائي است كه ميان آنها است. اگر هر دو نفر يك جور باشند به سرعت رابطه از بين ميرود. در واقع اگر دو ايده با هم يكي باشد، وجود يكي از آنها اضافه است.
- مردي كه زني همراه دارد همواره از كسي كه تنهاست بيشتر از فهم و درك زندگي برخوردار است.