مرثیه ای برای یک رویا » 2014 » June

تولد

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 09-06-2014

خردادماه تولد من بود. پانزدهم. دخترم برای یک کادو گرفته بود. بعد از کلی باز کردن دیدم توش فقط یه نامه است. اینم عکس نامه:

سوتی‌ها

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 04-06-2014

خیلی عجیبه. احتمالا از بس که فکرم درگیره. ماجراهای زیر جالبه:
1) سال 1393، خردادماه: ساعت 11 شب بود. با خانومم رفتم بیرون که یک قرص بخرم. ماشینو پارک کردم. رفتم داروخانه. برگشتم. در ماشینو باز کردم. دیدم ای وای. چرا دست خانومم کلی طلا آویزونه (آخه خانم من اصلا طلا نداره و نمی‌اندازه). بیشتر خم شدم. دیدم ای وای. این خانمه کیه تو ماشین من. هاج و واج مونده بودم. خانمم تو ماشین نبود و یک خانم دیگه‌ای بود. همینطور که در ماشین باز بود و من بیرون وایساده بودم دیدم خانومم از ماشین پشتی داره با خنده منو نگاه می‌کنه. به ماشین نگاه کردم دیدم ای واااای. در ماشین یکی دیگه رو باز کردم. سرمو برگردوندم، دیدم شوهر خانومه داره میاد. اونم با تعجب منو نگاه کرد. بهش گفتم ببخشید اشتباه گرفتم!!!!!!!!
2) سال 1393، فروردین‌ماه: رفتم دفتر کارم. موقع برگشت گفتم برام آژانس بگیرند. خودمم رفتم پائین وایسادم. موبایلم زنگ زد. همینطور که داشتم حرف می‌زدم دیدم هوا خوبه پیاده رفتم. رسیدم خونه. از دفتر زنگ زدند که ماشین اومده. کجائید. گفتم ای وااای. من خودم پیاده رفتم خانه. خانمم شنید. گفت مگه با ماشین برنگشتی؟ ای واای. ماشینو دم دفتر گذاشتم. آژانس گفتم. با اونم نیومدم.
3) سال 1390، مهرماه: از دانشگاه آزاد می‌خواستم برگردم خونه. طبق معمول ماشین در بست گرفتم. اومدم خوته. فردا صبح خواستم برم دانشگاه. خانومم گفت ماشینو ببر. من امروز ماشین لازم ندارم. رفتم دم در. کلید ماشین رو زدم. ماشین نبود. واای. ماشین کجاست. زنگ در رو زدم. گفتم ماشین کجاست. خانومم گفت دیشب وقتی ماشینو آوردی کجا پارک کردی؟ تازه یادم افتاد ماشینو برده بودم دانشگاه و موقع برگشت با دربست برگشته بودم. خلاصه دربست گرفتم رفتم دانشگاه و با ماشین خودم برگشتم.
4) سال 1385، مهرماه: در خونه رو زدم. در حیاط باز شد. من داشتم موبایل صحبت می‌کردم. خانومم در خونه رو باز کرده بود. من رفتم تو. خدای من. من چی می‌بینم. فرشها عوض شده بود. موکتها عوض شده بود. ای وای. برگشتم. دیدم یه طبقه زودتر رفته بودم. به جای واحد 8 رفته بودم واحد 6 و …