تا الان 8 ساعت است كه ايميلهاي دانشجويان بالغ بر 250 ايميل را جواب دادم و برگهها را چك كردم. پدرم درآمد. اميدوارم دانشجويان قبول كنند كه حق همه را دادهام.
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
يادمه تو يه فيلم ميگفت خوبه كه از اين خاكستري كه در اثر آتيشي است كه به جانم افتاده است يك ققنوس به دنيا آيد.
جالبه كه تقريبا 99% آدمها به من ميگن كه ميخواي طريقه نمره دادن را عوض كنيد. نه. من در درس دادن به 3 قانون نوشته شده در وبلاگ قديميم كه مال مرداد 1387 است پايبندم. اينم لينكش اينجا كليك كنيد. معدل حداقل 16، حداكثر 20% افتاده و حداقل 20% بيست. البته از ترم بعد ميانگين روي 15 قرار ميگيرد و روي اين عدد ثابت خواهد ماند.
تغييري كه من ميگويم در ديد من نسبت به آدمها است. من تا الآن براي خودم خيلي ارزش قائل بودم. خيلي. به همين خاطر براي ديگران هم ارزش قائل بودم. مشكل اصلي من اينه كه دارم از درون ميتركم. ميشكنم. من تو زندگيم هميشه سردرگم بودم. هميشه. ولي الآن بدتر از هميشه شده. به همين خاطر دست به كارهائي ميزنم كه وقتي 1 ساعت بعد بهش فكر ميكنم خيلي ناراحت ميشم. خيلي. بگذريم. كسي نتونست كمكم كنه.
خيلي عوض شدم. دقيقا احساس كردم. از 1 ماه پيش يك سري تغييراتي در ساختار ذهنيام ايجاد شده كه خودم هم دوستش ندارم. ولي داره اتفاق ميافته. نميدونم چي بگم. خيلي وحشتناكه. اميدوارم آخرش خوب بشه. چون ممكنه خيليها ضرر كنند. يه راهنمائي بكنيد ببينيم چي ميشه.
تولد دوباره
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 12-06-2010
رو بچههاي دانشگاه آزاد يك كيك برام گرفتند و در بوستان نميدونم اسمش چيه در صحن دانشگاه با هم خورديمش. اينم عكسش: