مرثیه ای برای یک رویا » 2006 » October

باور كنيد با كامپيوتر ميشه يه كارائي كرد

دسته : (IT, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 19-10-2006

مي‌دونيد. در دانشگاه ما استادان و دانشجويان و … معمولا از كامپيوتر 8 تا استفاده مي‌كنند:

  1. تايپ (10% كارائي): كه هنوز هم اصلا 90% اين آدمها بلد نيستند با word كاركنند و به نظر من ماشين تايپ هم براشون زياده.
  2. اينترنت (30% كارائي): براي ديدن مقالات در 10% و 90% ديدن اخباري كه در بيرون گير نمي‌آيد و كمي هم ….
  3. استفاده به صورت power point (حدودا 40% كارائي): كه جالبه، همه فكر مي‌كنند به همه سيستم ويدئو پروژكتور و … مي‌گن power point.
  4. من كامپيوتر دارم (5% كارائي): براي پز دادن.
  5. براي جا پر كردن (8% كارائي): چون اگر نباشد اتاق خالي است.
  6. به عنوان ودئو يا راديو(6.99999999%):.
  7. براي كاراهاي جزئي (0.000000001%): اين كارها شامل استفاده از نرم‌افزارهاي تخصصي و حل مسائل به كمك كامپيوتر و رهائي از كاغذ و paperless و IPPhone و تلويزيون و ماهواره و تلفن و انجام كارهاي بانكي و خريدهاي اينترنتي و بالا بردن فرهنگ آدمها و كم كردن كارهاي محاسباتي آدمها و ….

چي بگم. رفتم سر كلاس. براي بچه‌ها مسائل رو با MATHEMATICA و PSCAD حل مي‌كنم كه بيشتر وقت به جاي محاسبات الكي به تحليل بگذرد. حالا چي شده. اومدن مي‌گن سر كلاس حل تمرين نمي‌شه از power point (منظورشان ويدئو پروژوكتور است) استفاده كرد. مي‌گم بابا به خدا من با اين كامپيوتر مسئله حل مي كنم. خارج از اين كشور عقب‌مونده با كامپيوتر ميشه كارهاي ديگه‌اي غير از تايپ و power point انجام داد. مي‌گن نه. نامه از بالا اومده كه حل‌تمارين بايد با ماژيك مسأله حل كنند. داشتم ديوونه مي شدم. آخه اين چه وضعيه. عقب‌م.ندگي تا كي؟ ياد برره مي‌افتم: من براي چي اينجام؟؟

وبلاگ‌نویسی یا تخلیه درون یا ارضاء شدن روانی

دسته : (روانشناسي, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 19-10-2006

ایندفعه یه فکر جالبی به سرم زد. چرا وبلاگ می‌نویسیم. نمی‌خوام بشم روان‌شناس محله. ولی جالبه که یه موضوعی رو بگم. چقدر به ماجرائی مثل ماجرای زیر برخورد کردید:

از کسی یا چیزی خیلی عصبانی هستید. کمی هم ته دله‌تون (نه خیلی ته ته) احساس گناه می‌کنید. کاری رو اشتباه انجام داده‌اید یا حرف مدیری رو گوش نکردید. یه کسی رو گیر می‌ارید. شروع می کنید از خودتون تعریف کردن. که من ال کردم و بل کردم. اون آدمه هم از شما تعریف می‌کنه. شما هم حال می‌کنید و کم کم فکر می‌کنید آدم مهمی هستید. بعد تمامی آدمهایی که قبلا اینکارو می‌کردند زیر سوال می‌برید. بدی دیگرون رو می‌بینید و خوبی خودتون رو. بعدش همه رو مدیون خودتون می‌دونید و از اینکه قدرتونو نمی‌دونند از دیگرون شاکی می‌شید. بعد احساس می‌کنید وقتی اونجارو ترک کنید همه چیز داغون می‌شه. تازه دوستتون هم تأئیدتون می‌کنه. بعد به يك آرامش مي‌رسيد و حال مي‌كنيد و به مرحله ارضاء رواني مي‌رسيد.
خوب، ما در زندگي عمدتا اين روش تخليه درون رو بكار مي‌بريم. يه جورائي هم وبلاگ‌نويسي اينجوريه. يه چيزي مي‌نويسيد، چند نفر هم تأئيدتون مي‌كنند. بعد حال مي‌كنيد. آيا اين نوعي گول زدن خود آدم نيست. اين همون كاره فقط كمي با توكونولوژو.

افسانه‌اي به عنوان ايراني‌هاي با استعداد

دسته : (علوم برتر, عمومی, مديريت) توسط فرزاد در 19-10-2006

نمي‌خوام خودمون رو بكوبم. ولي مطلب زير رو بخونيد:

در دنيا شغلها و رتبه‌هاي كاري به ترتيب زير دسته‌بندي مي‌شوند:

  1. سياست: چون حقوق يك سياستمدار تعيين شدني نيست و از level اجتماعي بالائي برخوردار است.
  2. اقتصاد: بعد از سيساستمدارها اقتصاددانها هستند كه روندهاي مهم دنيا را تخمين مي‌زندد.
  3. مديريت: در واقع بازوي اجرائي سياستمدارها و اقتصاددانها هستند.
  4. حقوق: كه از حقوق افراد دفاع مي‌كنند.
  5. پزشكان: كه محافظ جان آدمها هستند.
  6. مهندسان فني: كه در واقع كارگران سيستم‌ها هستند و وظيفه‌اشان ساختن تجهيزات موردنياز اقتصاددانان و سياستمداران و … است.

حال در ايران اين موضوع دقيقا برعكس است. اينو همه مي‌دونيم. حالا فرض كنيد يك شاگرد اول در ايران داريم. معلومه رشته‌اش مهندسي هستش. در خارج كشور، همتاهاي اين آدم كيا هستن. يه مشت بي‌استعداد گيج. حالا اين ايراني ميره اونجا و در اون دانشكده مي‌شه شاگرد اول. همه فكر مي‌كنند ايراني‌ها با استعدادند. من سوال دارم: چرا هيچ ايراني در زمينه مديريت يا اقتصاد يا سيساست اول نمي‌شه؟ اينقدر خودمون رو گول نزنيم.

يادش بخير وحيد جون

دسته : (ادبيات, شعر, عمومی) توسط فرزاد در 13-10-2006

دوست خيلي خوبي بود. وحيد. حيف كه يه مشكل بزرگ نابودش كرد. نمي‌دونم كجاست. اين شعر رو از اون به يادگار دارم:
مي‌گن يه روز ناصرالدين‌شاه همه رو جمع مي‌كنه و مي‌گه بگيد معني اين شعر چيه كه مال حافظ هستش:

بلبلي برگ گلي خوشرنگ در منقار داشت….اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هاي زار داشت
گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست….گفت ما را جلوه معشوقه در اينكار داشت

روزها دانشمندان دنبال معني دوم اون بودند. تا اينكه شخصي به نام كركوكي جوابش رو اينطوري داد:

صاحبا اين بنده غم در موقعي بسيار داشت….يادم آمد كز حديثي كانجناب اظهار داشت
گفته بودي مقصد خواجه چه بود از آنچه گفت….بلبلي برگ گلي خوشرنگ در منقار داشت
تا سحر غواص گشتم من به بحر ابجدي….تا ببينم آن صدف آيا چه در دربار داشت
بلبلي برگ گلي شد سيصدو پنجاه و شش….با علي و با حسين با حسن معيار داشت
برگ گل سبز است باشد آن نشاني از حسن….چون كه در روز شهادت سبزي رخسار داشت
رنگ گل سرخ است باشد آن نشاني از حسين….چون كه در روز شهادت سرخي گلنار داشت
بلبلي باشد علي كاندر فغان هر دو گل….دائما در سينه‌اش خوش ناله‌هاي زار داشت

نرم‌افزارهاي فوق سوپر هوشمند

دسته : (IT, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 13-10-2006

رفته بودم خونه بابام. بازم صدام زد. بابام 74 سالشه. در 65 سالگي كلاس كامپيوتر رفت و يه چيزائي از ويندوز ياد گرفت. حالا هم با كامپيوتر شطرنج بازي مي‌كنه. بچگي يه كامپيوتر داره، پنتيوم 1. 128M رم و 6GB هارد. گاهي فيلم هم بازي مي‌كنه. هر دفعه هم كه من مي‌رم خونه‌شون ‌كلي سوال مي‌پرسه. گاي هم يه فيلم براش مي‌برم نگاه مي‌كنه.

ايندفعه رفتم خونه‌شون منو صدا زده مي‌گه: فرزاد، يه نرم‌افزار شطرنج جديد داري. گفتم مگه قبلي‌ها چه شونه. گفت آخه يه مشكلي داره. گفتم چيه. گفت اين نرم‌افزار قبلي، اگه يه كم بد بازي كني(خودش مي‌گفت چرت و پرت بازي كني) مي‌زنه كامپيوترو خاموش مي‌كنه!!!!!!!!!! من شاخ درآوردم. بهش گفتم يعني اشتباه بازي مي‌كني اينجوري ميشه. گفت نه. اگه بد بازي كني ميزنه كامپيوترو خاموش مي‌كنه. من نشستم پشت كامپيوتر. راست مي‌گفت. كامپيوتر خاموش مي‌شد.

كلي تلاش. بي‌فائده بود. بد كه بازي مي‌كردي restart مي‌كرد. خلاصه ياداشت كردم: نرم‌افزارهاي فوق سوپر هوشمند. اگر ويندوز هم اينطوري بود، 90% آدمها از بس ويندوز restart مي‌شد ديوونه مي‌شدند.

تازه دارم مي‌فهمم

دسته : (دخترم, زندگي, عمومی) توسط فرزاد در 13-10-2006

واقعا عجيبيه. زندگي آدمي چقدر چيزها ياد آدم مي‌ده. دخترم رو بردو پارك. جمعه صبح. يك پاركي كه تقريبا هر ماه يكبار مي‌برمش و اونجا سرسره‌بازي و تاب‌بازي و… مي‌كنه. يك دفعه يك صحنه‌اي ديدم. همه سرسره‌ها و تاب‌ها رو خراب كرده بودند و ريختخ بودند روي هم. به دخترم نگاه كردم. ديدم بهت‌زده داره نگاه مي‌كنه. آخه 3.5 سالشه. كاملا احساس كردم چه احساسي داره. داشت داغون مي‌شد. رفت روي سرسره‌هاي خراب و تابهاي روي هم ريخته شده و الاكلنگ افتاده. يك كم روشون نشست. بهم مي‌گفت چرا اينجوري شده. منم مونده بودم. توي دلم اونقدر شهرداري رو فحش دادم. به دخترم گفتم اينارو خراب كردن تا يه پارك بزرگ و قشنگ بسازند. يه كم آروم شد. بردمش يه پارك ديگه. بيشتر آروم شد. كلي بازي كرد. ولي مي‌فهمم كه هيچوقت اون صحنه از يادش نمي‌ره.

مي‌ئوني ياد چي افتادم. يه بچه توي يه جنگ كه مي‌ره مدرسه و وقتي برمي‌گرده خونه خراب شده و جنازه مادر و پدرش رو مي‌بينه. آيا ديگه چيزي مي‌مونه براي اين بچه كه حتي به احتمال خيلي كم يه آدم سالم و عادي در جامعه باشه. بهتره هميشه يادم باشه كه هر تغييري در دنياي بچه‌ها چه تأثيراتي داره.

نسل جديد چي مي‌خواد بشه

دسته : (IT, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 09-10-2006

راستش يادمه سال 1373 كه وارد دانشگاه شدم، از يكي خواهش كردم كه يك كي‌برد بهم نشون بده. يادمه كه كامپيوتر 286 بهترين بود كه من دستم به كي‌برد خورد. مي‌دونيد سال 1379 اولين Labtop را داشتم. همه چي رو اسكن كردم. الان تماما paperless هستم. بانكم هم سامانه. يعني توي اين 12 سال چقدر تعقيير كردم. حالا اينو گوش بدبد:

دختر 3 ساله من كه يك Labtop براي خودش داره، الان كاملا بلده با jetaudio كار كنه. كم كردن صدا و نگه داشتن فيلم و …. ديروز يه چيزي رو زمين بود، برداشتم ببينم چيه، يه دفعه داد زد “بابا، به مموري من چيكار داري!!!!!!!”. چي بگم. حاج و واج مونده بودم. مموري هنوز چند سالي نيست اومده. اين جوجه از كجا مي‌دونه و گير آورده.

فكرشو بكنيد. من از 19 سالگي شروع كردم الان اينجوريم. اين كه از 3 سالگي كلي مي‌دونه چي مي‌خواد بشه، خدا داند.

توکونولوژو

دسته : (IT, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 08-10-2006

و اما توکونولوژو که بعضی بیسوادها به اون تکنولوژی می گن، یه چیزی است کمی گرد. چرا گرد. چون اگر مثلث بود می گفتم قائده داره. ولی در ایران گرده. مثل دایره که اصلا قائده نداره. اصول توکونولوژو در ایران:

1) این که داره کار می کنه. چرا عوضش کنیم. بذار 800000 سال بگذره. اگه دیدیم صدای همه دراومد، یه فکری می کنیم. همه راضین. در این راستا با تمام صورت های توکونولوژی مخالفت می کنیم. مثلا چرا wireless و چرا paperless (البته من بارها تأکید کرده ام که paperless با wireless فرق داره، ولی کو گوش شنوا) و چرا عوض کردن سرورهای تحت پنجره (که بعضی بیسوادها می گن windows ویندوز) و چرا Labtop و ….
2) حالا که قراره paperless بشیم و قرار باشه همه چی رو اسکون (بعضی بیسوادا میگن اسکن) کنیم و بعدش بریزیم دور، بهتره از همه یک کپی بگیریم و بعد همه رو بریزیم دور.

3) از آنجا که کامفلوتر (که بعضی بیسوادها می گویند کامپیوتر) آمده که نیرو زیاد بشه و جای بیشتری گرفته بشه، انفورماتیک (جدا جدا نخونی، پشت سر هم بخونی، مثلا نخونی ان-فور-ماتیک) باید 5 تا اتاق داشته باشه با خدمه و کنیز و غلام و …. اگر هم کسی خواست انفورماتیک را با یک نفر بگردونه دشمن اشتغالزائی و دشمن مملکته. اصل مهم داشتن جا و تعداد نیروی زیاد برای اینه که بگن واحد انفورماتیک.

4) اتاق مسئول انفورماتیک (در راستای paperless که به خدا قسم با wireless فرق داره) باید پر از کاغذ و شلوغ پلوغ باشه تا نمونه ای باشه برای انفورماتیکی بودن آدمها. اگه خودت paperless باشی، بدون میز و بدون کیف پر از کاغذ یعنی سازمان نداری.
5) چه نیازی هست. سرعت اونترنت (که بعضی بیسوادها می گن اینترنت) را بالا ببریم. همه راضین. اصلا اگه همه با سرعت بالا کار کنند، پر رو می شن. بعدش می خوان یه مقاله از حلقوم اینترنت بکشن بیرون (بعضی بیسوادا میگن دانلود) کارشون زود راه می افته و بیکار می شن و می پردازن به مسائل دیگه و این دردسر زیاد می کنه.

6) در سایتهای مختلف به هر نحو ممکن و به بهانه های مختلف کار با کامفلوتر و اونترنت را سختتر کنیم تا جون مردم در بیاد و قدر مسئولین انفورماتیک را بدونن.

7) سایتهای بزرگ را بیاندازیم و سعی کنیم در آنها را بسته نگاه داریم تا همه حسرت باز بودن 1 لحظه رو بخورن.

8) انبارها و سوله های بزرگ برای نگهداری تجهیزات انفورماتیک از قبیل کابلهای بدرد نخور و کامفلوترهای بدرد نخور و … بدرد نخور راه بیاندازیم تا تعداد اتاقهای انفورماتیک زیاد بشه و همه قبول کنند انفورماتیک واحد مهمیه.

9) سعی کنیم آدمهای وارد رو بکوبیم و تا می تونیم برای بد نشون دادن کارهای دیگرون تلاش کنیم تا شاید مسئول انفورماتیک خوب شناختهخ بشیم.

10) برای کارکردن و درست کردن شبکه ها بدترین راه حلها را انتخاب کنیم و بهترین راه حل جلوه بدهیم.

این اساسنامه در 12 ماده و 68 تبصره نوشته شده که باقی نانوشته ها در مواقع ضروری برای انجام ندادن هر کاری ایجاد می شود.

IT در ایران

دسته : (IT, علوم برتر, عمومی) توسط فرزاد در 08-10-2006

اصلا یکی نیست بگه بیکاری. الافی. حوصله زیاد داری. حالا که چی. 4 تا دانشجو پاشودن اومدن بهت گفتن نمی تونن نرم افزارها رو یاد بگیرند. بعدش راه بیوفتی توی اینترنت، یه نرم افزار crack شده گیر بیاری. براشون فیلم ضبط کنی. بعدش هم بذاری توی website. که چی. که برن استفاده کنن. کور خوندی. اگه اینجوری بود که این وضع مملکت نبود. آره، مثلا فیلمارو تهیه کردی. رفتی توی سایت کامپیوتری برای چی. به تو چه ربطی داره. رفتی چک بکنی ببینی توی سایت همه می تونن فیلمارو نگاه کنن یا نه؟ خوب. حالت جا اومد وقتی دیید کامپیوترها speaker ندارند. پوزت کش اومد. حالا مثل قهرمونا چرارفتی پیش مسئول سایت که اونم بگه اصلا کارت صوتی را نصب نکردیم. چیه. می خواستی با هدفون کار بچه ها رو را بیاندازی. برو بابا. همون گچ و تخته سیاه هم واسه تو زیاده. تو رو چه به توکونولوژو. توکونولوژو مال آدم بداست.

واقعا جالبه

دسته : (دخترم, زندگي, عمومی) توسط فرزاد در 01-10-2006

خيلي جالبه. نكته خيلي جالبي پيش اومد براي دخترم. مشكل از اينجا شروع شد كه وقتي دخترم دو سالش بود، خيلي چيپس و پفك دوست داشت. منم اصلا براش نمي‌خريدم. هر چي بهش مي‌گفتم، قبول نمي‌كرد. كلي كارهاي ديگه هم بود كه ازش مي خواستم، ولي انجام نمي‌داد. كلي فكر كردم. يه روز گفتم شايد با نوشتن درست بشه. توي Labtop يك فايل Excel باز كردم و يكسري قول نوشتم. يك دونه از عكساشم زدم و پرينت گرفتم. بهش گفتم اينا قولهاته و بايد بهش عمل كني. خيلي خوشش اومد. قولهاشو گرفت و شروع كرد عمل كردن به اونا. خيلي جالب بود. هر كاري كه مي خواستيم انجام بده به قولهاش اضافه مي‌كرديم. واقعا عالي بود. هميشه مي‌گفت قولهامو پرينت بگير. منم پرينت مي‌گرفتم و اون انجام مي‌داد. هر وقت خلاف آنها عمل مي‌كرد، برگه پرينت شده رو مي‌آوردم و بهش مي‌گفتم تو به قول شماره فلان عمل نكردي. عالي جواب داده بود. قولهاي 2 ساگيش اينا بود:

قولهاي 2 سالگي:

  1. فقط شير با كام بخورم و پفك و چيپس و لپ‌لپ نخورم.
  2. هميشه خودم راه بروم و بغل و كول كسي نرم.
  3. با همه مهربون باشم و كسي رو نزنم.
  4. روي كاغذ نقاشي كنم و روي در و ديوار نقاشي نكنم.
  5. توي تخت خودم بخوابم و روي زمين يا روي تخت مامان و بابا نخوابم.
  6. همه وسائلم را جمع كنم و ريخت‌وپاش نكنم.
  7. هر هفته دوشنبه ها برويم سرزمين عجائب (البته اين قول ما بود كه چون سال فقط 4 دوشنبه داره، فقط 4 بار رفته سرزمين عجائب!!!!!!).
  8. هر وقت رفتم مغازه، هر چي مامان و بابا گفتند بخرم.
  9. هر هفته 1 عروسك و 2 كتاب بخرم.
  10. خوب غذا بخورم.
  11. با پولهائيكه مامان و بابا مي دهند بازي كنم و با پولهاي ديگه بازي نكنم (بچگي، فقط با 10 توماني بازي مي‌كرد).
  12. هر وقت دستشوئي داشتم سريع بروم دستشوئي.

بعد از مدتي، همين 20 روز پيش، ديدم هر روز صبح پا مي‌شه، كلي با مامانش كل‌كل مي‌كنه كه بره صبحانه بخوره و دست‌وصورتشو بشوره و … منم آرزو داشتم دخترم هر روز مسواك بزنه. خلاصه دوباره به فكر قولها افتادم. باز هم همونجوري عالي جواب داد. اين قولهاي 3 سالگيش:

قولهاي 3 سالگي:

  1. صبح:
    1. برم دستشوئي.
    2. دست‌وصورتم رو بشورم.
    3. موهامو شونه بزنم.
    4. ورزش كنم.
    5. صبحانه بخورم.
    6. وسائلم رو جمع كنم.
    7. بازي كنم.
    8. برقصم.
  2. ظهر:
    1. با مامان و بابا غذا بخورم.
    2. وقتي مامان و بابا خوابيدند منم بخوابم.
  3. شب:
    1. با مامان و با با غذا بخورم.
    2. 1 ليوان شير بخورم.
    3. برم دستشوئي.
    4. مسواك بزنم.
    5. سر جاي خودم بخوابم.
  4. كلي:
    1. چيزهاي سفت رو با دندونم نشكنم.
    2. با بابا و خاله‌ها و … خوب صحبت كنم و بگم لطفا.

نتيجه عالي بود. خيلي خوشحال شدم. الان يك اعتماد به نفس خوبي براي انجام هر كاري رو در مورد دخترم دارم. طرح‌هاي زير رو دارم:

  1. سه سالگي:
    1. رقص.
  2. چهار سالگي:
    1. شنا.
    2. زبان انگليسي.
    3. قرآن.
  3. پنج سالگي:
    1. ژيمناستيك.
    2. موسيقي.
    3. زبان فرانسه و آلماني.
    4. رياضي.
  4. شش سالگي:
    1. نقاشي.
  5. دوازده سالگي:
    1. هيپنوتيزم.
    2. تندخواني.
    3. مطالعه: تاريخ و كتب ارتباط زن و مرد و روانشناسي.

هيچوقت فكر نمي‌كردم جواب بده، ولي كاملا جواب داده.