مرثیه ای برای یک رویا » 2009 » September

دل‌شكسته

دسته : (فيلم, فيلم و كتاب) توسط فرزاد در 25-09-2009

جالبه. تقابل دو فرهنگ. اصولا همين درسته. خيلي زيباست. تقابل زندگي سنتي و مدرن. واقعا زيبا بود. داستانهائي با تم عاشقي هميشه زيباست. مثل تايتانيك. واقعا لذت بردم. مفاهيمي زيبا رو با تم عاشقي چنان زيبا منتقل مي‌كنه. راستي نگار بار دهمه كه هنوز داره مي‌بينه. منم همينطور.
بهترين بازي براي بيتا بادران و بعد شهاب حسيني.

راز دروني

دسته : (دانشگاه) توسط فرزاد در 25-09-2009

امروز براي اولين روز در ترم جديد رفتم سر كلاس. افتضاح بود. باز هم تكرار مكررات. اصولا كلاس براي من جائي است كه من مي‌خندم. بروبچه‌ها مي‌گن من 0.5 ساعت دير ميام. 0.5 ساعت هم زود مي‌رم. 0.5 ساعت هم مي‌خندم. مي مونه 15 دقيقه كه اونم درست و حسابي درس نمي‌دم. كاش مي‌دانستند. خستم. خيلي.

انسان سالم

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 24-09-2009

یه دوچرخه خریدم خفن. با دوچرخه میرم دانشگاه. با دوچرخه میرم کارهامو انجام میدم. خیلی عالیه. ولی چند برابر حالت عادی میحورم. آخه اینم شد کار.

دلم مي‌خواد 1 روز در افكار من باشيد

دسته : (زندگي, پوچي) توسط فرزاد در 10-09-2009

به چيز جالب مي‌خوام انجام بدم.
از بس كه همه‌چيزم شفافه، ديگه مي‌خوام به كار جالب بكنم. مي‌خوام به مدت 3 دقيقه بفهميد كه در فكر من چي مي‌گذره. تصميم گرفتم 1 روز عادي زندگيم رو بنويسم. كار خطرناكيه. ولي مي‌نويسم.
شروع: الان در خانه با نگار تنها هستم. همه رفتند احيا. منم موندم نگار رو نگه دارم. اينم افكارم.
برم ببينم وبسايتم چه خبره. همه چي مرتبه. باز هم كه يادم رفته يك مقالمو بزارم. درستش مي‌كنم. برم ببينم اخبار دنيا چيه. خوب ديگه چي كار دارم. واااي. بايد گزارش انوري رو بخخونم. اه اه. اصلا حال و حوصله‌ي كار كردن ندارم. خوب بذار ايميلمو چك كنم. بعد كار رو شروع مي‌كنم. نگار: بابا باهام شطرنج بازي مي‌كني. بله دخترم. ولي چون كار دارم برو بچين بعدش من ميام. در حال چك كردن ايملهايم هستم. خيلي خوبه. دو تا جك. چندتا هم خبر انتخاباتي. نگار: بابا بيا چيدم. بازي شطرنج شروع ميشه. بازم دارم ناپلئوني ماتش مي كنم. وااي. اينجوري بازي زود تموم مي‌شه بايد برم كارهامو برسم. بهش ياد مي‌دم كه چگونه بايد جلوي مات كردن ناپلئوني رو بگيره. نگار: بابا بعد از شطرنج منچ بازي مي‌كني. اره دخترم. ولي چون خيلي كار دارم سريع بچين. تا منچ رو بچينه من ميام و كار مهم چك كردن ايملهامو انجام مي‌دم. اونهائي كه ايميل كاري هستند رو مي‌ذارم آْخر. اول بهتره عكسها و مطالب جالب رو بخونم. نگار منچ رو چيده. بازي مي‌كنم. نگار: بابا شب به خير. شب به خير دخترم. من چون كارهاي مهم دارم بيدار مي‌مونم. مي‌رم سراغ موبايلم و عكسهاي مربوط به اين هفته رو در كامپيوتر خالي مي‌كنم. بعدش دوباره مي‌رم ببينم توي اين نيم‌ساعت خبر جديدي در دنيا رخ داده يا نه. مثل اينكه خبري نيست. كارهاي فردا رو مي‌نويسم. عجب. فردا اصلا كاري ندارم. وااااي. مثل اينكه بايد گزارش انوري و ميرصانعي رو بخونم. عجب كاريه. خوب مگه فردارو ازم گرفتند. فردا مي‌خونم. الان بهتره يك سر برم تو وبلاگم و يه مطلب جديد بنويسم. كمي خوابم مياد. خوب بايد برم مسواك بزنم. اه. نمي‌شد مسواك هم وايرلس بود. ديگه لزومي نداشت آدم 5 قدم بره تا دستشوئي. واااي. بايد بخوابم. آخه كلي كار دارم. .ولش كن. از فردا سعي مي‌كنم بهتر كار كنم. زنگ تلفن. آخ جون. يكي هستش كه كمي مشغولم كنه. دكتر عسكريانه. 20 دقيقه حرف زديم. از اينكه چطوري به دانشجويان كار بديم. يه كاري هم به من گفتن. منم سريع دادمش به يك شركت. آخيش. كارها همه توسط ديگرون انجام مي‌شه. اي داد. من قرار بود 6 تا دانشجوي ارشد بگيرم.چرا 7 تا گرفتم. زنگ به دكتر مشكين و شنديدن جواب منفي. زنگ به دكتر پيشوائي. نمي‌دونم بشه يا نه. از تفرش تماس مي‌گيرند. آقا وبسايت دانشگاه خوابيده. به تفرشي زنگ مي‌زنم. بابا اين وبسايتو يه كاري بكن ديگه. آقاي عظيمي براي تكدرس زنگ مي‌زنه. مي‌گه چي بخونم. ميگم چند تا فصل بخون ديگه. جوكار دانشجوي ارشد. ميگم آخه چرا نمرتو توي سايت نگاه نكردي. حالا كه نمره رد شده من چي كنم. اينجاش سانسور مي‌شه. خوب. چه روز خوبي. اين آمار آخر شبه:
از 24 ساعت: 12 ساعت خواب.- 2 ساعت تلفن غير مفيد. 1 ساعت تلفن واقعا غير مفيد. 1 ساعت نگار. 3 ساعت ايمل بازي. 3 ساعت چك كردن اخبار دنيا. 2 ساعت كم اومد كه اونم غير مفيد. انشاءالله فردا همش مفيد خواهد بود. آها يادم اومد. 2 ساعت هم مطالب خسته كننده وبلاگ.
آخيش

مگر اينكه بچه‌ها به فكر ما باشند

دسته : (دخترم, زندگي) توسط فرزاد در 10-09-2009

نشسته بودم داشتم با لپ‌تاپي كه قرض گرفته بودم تو خونه كار مي‌كردم. نگار(دخترم) هم 2 متر اونطرفتر داشت بازي مي‌كرد. يكدفعه اومد پيشم. گفت: “بابا، دوست داري تو دنيا چي داشته باشي؟”. منم براي خودشيريني و براي اينكه اداي پدرهاي مهربون و غرق در موجوديت بچه رو دربيارم بهش گفتم: “دوست دارم يه كم پول داشتم براي تو تخت نو و ميز نو مي‌خريدم”. تو دلم هم كلي خنديدم. بعدش به من گفت: “نه بابا، براي خودت”. منم گفتم: “يه لپ‌تاپ خوب مي‌خوام”. بعدش نگار رفت. منم پيش خودم گفتم” “كه چي كه اينو پرسيد”. بعد از 3 دقيقه اومد پيشم و گفت: “بابا، مدلش و رنگش چي باشه؟”. منم گفتم: “فرقي نمي‌كنه”. بعد از چند دقيقه نگار اومد پيشم و گفت: “باي بابا، بيا اينو بگير. من برات يك لپ‌تاپ آوردم”. ديدم بچگي رفته بك نقاشي كشيده و برام آورده. اينم نقاشي نگار:



A4

دسته : (دانشگاه) توسط فرزاد در 04-09-2009

مطلبي خوندم در سايت يكي از بچه‌ها. در مورد A4 كه در ترمهاي اول به دانشجويان مي‌گفتم كه سر امتحان بياريد. خيلي‌ها مايلند كه بدانند چرا ديگه اينكارو نمي‌كنم. منم قصد دارم در اين پست دليلشو بگم. اينم دليلش: ….

چقدر زيباست موجودي به نام زن

دسته : (زن, زندگي) توسط فرزاد در 04-09-2009

آرامش