شايد يكي از شعرايي كه با خوندن شعراش مست ميشم اين باشه. خيلي جالبه. اينها همه آزادفكر بودند. ريشههاي تفكريشون به ذن خيلي شبيه هستش.
كار ما نيست شناسائي راز گل سرخ كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ شناور باشيم ….
زيباست
شايد يكي از شعرايي كه با خوندن شعراش مست ميشم اين باشه. خيلي جالبه. اينها همه آزادفكر بودند. ريشههاي تفكريشون به ذن خيلي شبيه هستش.
كار ما نيست شناسائي راز گل سرخ كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ شناور باشيم ….
زيباست
امروز مريض بودم. خيلي جالبه. با اينكه مريض بودم كلي خدا رو شكر كردم كه تونستم يك استراحتي بكنم. كارم به خودزني رسيده. براي اينكه استراحت كنم حاضرم مريض بشم. كسي كه 7 روز هفته كار ميكنه و حتي يك روز هم نميتونه استراحت كنه بهتر از اين نميشه. كلي كارامو رسيدم.
نميدونم، انگار فقط وقتي شعر ميخونم زنده هستم. آخه چه نيروئي توي اين شعرها هست كه ميتونه قلب سختي مثل قلب منو داغون كنه. همه چيز رو نابود ميكنه. به هم ميريزه. ويرون ميكنه. زير سؤال ميبرده. ارزشها رو نشون ميده. فحش ميده. داد ميزنه “آهاي، تو، داري چي ميكني؟ چقدر ميخواي خودتو گول بزني. تو مال اين زندگي نيستي. برو دنبال دلت”. كاش هيچوقت شعر آفريده نميشد. كاش دفترها همگي سفيد بودند. كاش هر كس شعري ميگفت قبل از تموم شدن مصرع اولش آتيش ميگرفت تا اين جوري به زندگي من آتيش نميزدند. مدتها بود سعي كرده بودم شعر نخونم. نميدونم چي شد. واااااي. دوباره قصه اذيت و نقابي كه روزها بايد بزنيم. چي بگم. آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
يكي از دوستاي خوبم (كاظم) دو سايت شعر رو معرفي كرد. كلياتي حال كردم. سعي ميكنم عليرغم زندگي مسخره و مزخرفم، هر روز اي اينها بخونم، باشد كه از خزانه غيبم ….
راستي، در همين راستا چند سايت ديگه گير آوردم كه اينجا ميآورم:
http://www.parset.com/Culture/Poems: سايتي كه حاوي اشعار تعداد زيادي از شعراي قديمي است.
http://www.hafezara.com/index.php: سايتي كه حاوي تشريح 10 غزل از غزلهاي حافظ است.
http://www.shereno.com: سايتي كه حاوي اشعار تعداد زيادي از شعراي جديد و شعر نو است.
براي شرح ابيات مولانا يك سايتي بود كه نميدونم چرا مسير مستقيم نميداد. با search شعر مربوطه و كلمه شرح شعر از سايت www.artsemnan.ir بگيريد.
من كه ميشكنم وقتي كه پرهاي نازك شعر به سطح زمخت سنگي روحم ميخورد، تو را نميدانم…….
اينها تجربيات من هستند:
به چيزائي بود كه مدتها ميخواستم تو وبلاگم بنويسم. خدا را شكر. خيلي خوشحالك كه يك روز بيكار گيرم اومد كه اينها رو بنويسم. به همين دليل يك دسته جديد درست كردهام. اين دسته مربوط به جوونا است. يك قسمت مربوط به تفكر آنها و يك قسمت مربوط به… ولش كن بخونيد اگه خواستيد
حيف شد. رسيدم دم در. ديدم همهجا شلوغه. گفتم چيه؟ گفتند روز معلم. گفتم آخ جون. كلاسها امروز دو در شدند. حيف نشدند. ولي جالب بود. وااااي. وااااي. چيزي ديدم كه نابودم كرد. “باز باران با ترانه”. انگار دوباره متولد شدم. يادم اومد كه چقدر دوست داشتم اين شعرو و يادآور چه خاطرات قشيگي بود. دو تا دختر خانم هم شعري خوندن. بعد يك داستان كوتاه و بعدش موسيقي. تنها 1 ساعت مفيد من در دانشگاه آزاد اسلامي واحد قزوين. فوقالعاده بود. به خانمها گفتم شعر را برام بفرستند. زيبا بود. اينم شعرش:
شعر اول: مونا رمضان پور
يادت كه مي آيد،همان روز اول
توي هواي نفس گير جمجمهات
پاي جاي پاي شما كه ميگذاشتم
احساس ميكردم،بزرگ و بزرگتر شدهام
پشت همين ميزهاي چوبي
ساعت اول:
بچهها براي هفته ي بعد
ثابت كنيد كه نگاهتان،مساوي سيگماي قلهي موفقيت است
يادت كه ميآيد،تمام ايستگاههاي ذهنم را
تكه تكه با هم قدم زديم،
و تو
روي تخته ي شروع مشق كردي
كه ياد بگيرم،زندگي را استوار زندگي كنم.
سلام استاد
يادتان مي آيد من را ؟
منم،شاگرد كوچك دانشگاهيتان
شما را خوب خوب به ياد دارم
حتي رد آمدنتان را كه با نگاهم متر ميكردم!
ايستاده ام روبرويتان
چشمانم كه ايستادند، با شوق بلندتر گفتم:
(سلام استاد …)
شعر دوم: شمس لنگرودي
زنده باد بال خدا،
كه فرو مي افتد
و درست روي شانه ي من مينشيند،زنده باد!
زنده باد آفتاب سحر
كه سرش را ميچرخاند،پيدايت مي كند
و تلالو اولش را براي تو پست مي كند،زنده باد!
زنده باد دفتر مشق من
كه بين اينهمه كاغذ،زنده باد!
زنده باد سنگ ها،خيابانها
كه بين اينهمه كفش،فقط از كفش تو عكس ميگيرد
و براي عارفان برهنه پاي روز جزا ميفرستد.
زنده باد عشق تو،زنده باد كه خيالم را آنقدر دور ميبرد
كه براي حيات مردم،معنايي پيدا كند.
سلام
دوباره آمدم. مطمئنا خواهم رفت. فقط حرفهايي كه در اين مدت شنيدم.
شروع. دوباره اشتباه. بدون شعر. نياز. پروژه. هر رفتني رسيدن نيست، ولي براي رسيدن بايد رفت. پول. دانشجو. او. اردو. نيروگاه. بازديد. ورقه. تغيير. شعر. كتاب. پرينتر رنگي. پروژه. تغيير. احساس. شعر. كتاب. وبلاگ.
سلام