مرثیه ای برای یک رویا » روز معلم

روز معلم

دسته : (ادبيات, شعر, عمومی) توسط فرزاد در 11-05-2009

حيف شد. رسيدم دم در. ديدم همه‌جا شلوغه. گفتم چيه؟ گفتند روز معلم. گفتم آخ جون. كلاسها امروز دو در شدند. حيف نشدند. ولي جالب بود. وااااي. وااااي. چيزي ديدم كه نابودم كرد. “باز باران با ترانه”. انگار دوباره متولد شدم. يادم اومد كه چقدر دوست داشتم اين شعرو و يادآور چه خاطرات قشيگي بود. دو تا دختر خانم هم شعري خوندن. بعد يك داستان كوتاه و بعدش موسيقي. تنها 1 ساعت مفيد من در دانشگاه آزاد اسلامي واحد قزوين. فوق‌العاده بود. به خانمها گفتم شعر را برام بفرستند. زيبا بود. اينم شعرش:
شعر اول: مونا رمضان پور
يادت كه مي آيد،همان روز اول
توي هواي نفس گير جمجمه‌ات
پاي جاي پاي شما كه مي‌گذاشتم
احساس مي‌كردم،بزرگ و بزرگتر شده‌ام
پشت همين ميزهاي چوبي
ساعت اول:
بچه‌ها براي هفته ي بعد
ثابت كنيد كه نگاهتان،مساوي سيگماي قله‌ي موفقيت است
يادت كه مي‌آيد،تمام ايستگاههاي ذهنم را
تكه تكه با هم قدم زديم،
و تو
روي تخته ي شروع مشق كردي
كه ياد بگيرم،زندگي را استوار زندگي كنم.
سلام استاد
يادتان مي آيد من را ؟
منم،شاگرد كوچك دانشگاهيتان
شما را خوب خوب به ياد دارم
حتي رد آمدنتان را كه با نگاهم متر مي‌كردم!
ايستاده ام روبرويتان
چشمانم كه ايستادند، با شوق بلندتر گفتم:
(سلام استاد …)

شعر دوم: شمس لنگرودي
زنده باد بال خدا،
كه فرو مي افتد
و درست روي شانه ي من مينشيند،زنده باد!
زنده باد آفتاب سحر
كه سرش را ميچرخاند،پيدايت مي كند
و تلالو اولش را براي تو پست مي كند،زنده باد!
زنده باد دفتر مشق من
كه بين اينهمه كاغذ،زنده باد!
زنده باد سنگ ها،خيابانها
كه بين اينهمه كفش،فقط از كفش تو عكس ميگيرد
و براي عارفان برهنه پاي روز جزا ميفرستد.
زنده باد عشق تو،زنده باد كه خيالم را آنقدر دور ميبرد
كه براي حيات مردم،معنايي پيدا كند.



دیدگاهتان را بنویسید