تو صفي بودم. يك شاعر باحال بود كه شعر زير را در مورد پول گفت:
كاغذي نقش شده از صور مردم پر حرص و قياس نامش از قصد نهادند همان اسكن ناس
يعني اي گول همان صورت مردم دارد ليك هوش باش كه آن معني كژدم دارد
هيچ نقشي زمحبت تو در آن ميبيني يا كه خالي بود از خرقگه و جا ميبيني
خيلي آدم باحالي بود.
سلام دکتر جون
اینا چه حرفیه.
من دانشجوتون بودم توی اراک. اومدید خوابگاه و اتاق ما . روی تخت من قلیون کشیدید. یادتون اومد ؟
من سه هفته پیش که از اراک میمدم تصادف کردم. رانندمون از روی نفهمی منو تا مرز مرگ پیش برد. حالم تا دو سه روز دست خودم نبود. یه هفتس که آوردنم خونه.
همه اینا رو گفتم که بگم با اون حال بدم به اندازه این مطلبی که گذاشتید انرژی منفی ساتع نکرئم. بیشتر به این جمله فکر می کردم : خدایا به من بیاموز بپذیرم آنچه را نمی توانم تغییر دهم. توی بیمارستان فکرم این بود که چند سال از زندگیم رو برای تغییر این سیستم مریض اجتماعی و تحصیلی و …. گذاشتم.
شما همیشه برای من منبع الهام بودید. کارهاتون خاص و بی نظیر بوده.
تورو خدا امیدوار باشید. من دوستتون دارم و مطمئن باشید خیلیا دارن. وقتی مریض باشید اینو می بینید سالم باشید انشائالله