آخرین کلام
دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 22-09-2010
خوب ديگه. از وبلاگنويسي هم خسته شدم. از اين هم خداحافظ. خوب بود. دوره زيبائي بود. وبلاگ رو گذاشته بودم كه اگر بعدها ديدم ياد قديما بيفتم. ولي افسوس كه بدنبال گذشتهها بودن همانند دويدن دنبال باد است. از همه كساني كه نظر گذاشتند ممنونم. در اين وبلاگ ديگر چيزي نوشته نخواهد شد. خداحافظ.
اتفاقا گذشته ها یعنی درس زندگی .یعنی چطوری زندگی کنیم تا خاطرات شیرین رو تکرار کنیم . به هر حال هر شروعی یه پایان داره شاید پایان وبلاگ شما هم آخرین روز تابستون باشه نمیدونم این دیدگاه ثبت میشه یا هرگز ثبت نمیشه نمیدونم اصلا اینایی که می نویسم خونده میشه یا نه اما این وبلاگ برام متفاوت بود چون تونستم استاد کنکورم و بعد 5 سال پیدا کنم و بفهمم همچنان محبوب شاگرداش هست گرچه کمی مغرور اما دوست داشتنی نمی دونم بار دیگه ای که بتونم باهاتون صحبت کنم حتی به صورت مجازی کی باشه اما آرزوی موغقیت براتون دارم .آخرین باری که دیدمتون شما دانشجوی دکترا بودید منم دبیرستانی الان شما دکتر شدید و من دانشجوی کارشناسی ارشد امیدوارم دفعه بعد که میبینمتون یا حتی به صورت مجازی حرف میزنم تو موقعیت بهتری باشیم.
شاگرد همیشگی شما محمد رضا ابراهیمیان
به درود و خداحافظ….
اواااااااااااااااا.نکن اینکارو استاد.من عادت کردم به وبلاگ شما.به اینکه هرروز ازون یه چیز جدید یادبگیرم
این نیز به زودی نقض میشود…!!!
و این داستان همین گونه ادامه دارد….
خدانگهدار تا روز بازگشت!
سلام
چه جالب
منم خسته شدم
اگر روزی منم دکتر شدم حتما میام به دیدنتون !!!
یه جورایی به شما و محبت هاتون مدیونم….
امیدوارم هر جا که هستید همواره سالم و شاد و موفق باشید.
در پناه حق
سلام استاد
هر راهي يك انتهايي داره
اين هم پايان اين راه است. هر چند با ديدن اين كه نوشتين ديگه چيزي نمي نويسم دلم گرفت
استاد يه شب همه چيز درست ميشه.فقط نبايد خواب باشيد.
استاد من ياد گرفتم كه وقتي از خواب بيدار ميشم و چشمهامو باز ميكنم بگم خدايا به اميد تو اينجا ايران.
……………………
من همش از دست آوردهاي ديگرن استفاده مي كنم.دنبال اين بودم كه دينم رو ادا كنم كه اصلا نتونستم چيزي كه به ذهنم اومده بود رو تو خلوتم به زبان بيارم چه برسه به اينكه مطرح كنم.
اينجا ايران است.
راستي استاد تو يه قسمت از دل نوشته هاتون كمك خواسته بوديد.
ميشه بهم بگيد چه مساله اي پيش اومده؟؟؟
شايد كليد قفل دست آخرين نفر باشه………….
سلام
الان زیاد نمی تونم تایپ کنم…
با زجی مانکن تو اتاق annex نیروگاه فردوسی مشهد هستیم.
هممتون رو با تمام وجود دوست داریم.
سلام دکتر.
بیخیال شو تو رو خدا!
اینجا یه جایی بود که هر از چند گاهی یه سرباز و یا به قول شما یه دانشجوی خاص از احوالات استادش جویا میشد.
امیدوارم دوباره بنویسین
آخه چرا ؟!
ما هر سری دلمون میگیره میام به ساییتون یه سری میزنیم ببینیم دنیا دسنته کیه …
خوبه که برگشتین !
نه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بنویسین .
اخرین کلام و وقتی بگین که روز اخر عمرتون باشه .
شما حالا حالا باید باشین.