مرثیه ای برای یک رویا » كارمندان

كارمندان

دسته : (عمومی) توسط فرزاد در 13-10-2009

جالبه. بعضي وقتا آدم از خودش تعجب مي‌كنه. يكي از كارمندان دانشگاه تفرش اومد پيش من. يه كاري بهش گفتم. چي بگم والله. كمي كل كل كرد. بعدش يكدفعه شروع كرد داد زدن. عربده مي‌زدا. چي ميشه كرد. وقتي فكر مي‌كنم كه بعضي‌ها از دست من اينقدر عصباني مي‌شن خودم تعجب مي‌كنم. همونجا رفتم پيش مديرم. استعفام رو نوشتم. اونم جلوي من پارش كرد. من چي كار كنم؟ به نظر من احساس يك كارمند برام صدها برابر همه زندگيم مهمتره. ولي اين كارمندا فكر مي‌كنن كه اين سمتها برام مهمه. خلاصه گفتم هر كي بتونه منو از اين سمت راحت كنه يه پاداش خوب پيش من داره. يه اون كارمند هم مي‌گم كه حق با اونه. ولي كاش معذوريتهاي ما رو مي‌دونست. من خودم حالم از كار كردن توي اين سيستمها به هم مي خوره.



دیدگاه ها:

دیدگاهتان را بنویسید