بعضي وقتا احساس ميكنم در دنيا هيچ چيزي نيست. همه چيز خياله. همه چي مصنوعي و ساخته شده است. فقط در لحضات خاصي احساس ميكنم كه اينچنين نيست. لحظاتي كه احساساتم از خوندن نظرات شما قليان ميكنه. وقتي كه احساس ميكنم در قلب شماها هنوز عشق هست. وقتي كه ميبينم اشك شماها رو ميتونم توي نوشتههاتون و در نگاههاتون ببينم و خوشحالم كه در سرزمين من و در كشور من هنوز عشق سينه به سينه و نگاه به نگاه در حال انتقاله.
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم
خفقان…
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم ، آی
آی با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی …
سر کوهی…
دل صحرائی …
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند
فریدون مشیری
چهار گروه انسانها از دید دکتر علی شریعتی
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند.
· عمده آدم ها.
§ حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.
· مردگانی متحرک در جهان.
§ خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است.
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.
· آدم های معتبر و با شخصیت.
§ کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند.
· شگفت انگیز ترین آدم ها.
§ در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
و ما از کدام دسته ایم؟
عشق همواره در مراجعه به آدمي است.افسوس كه آدمي زندگي را در چيزي بجز عشق مي جويد.
ما اگه به یه دکتر باحال که عمرن بلد نیست امپول بزنه روحیه ندیم پس به کی روحیه بدیم
اقای دکتر اخه اشک مارو در میاری خوشحال میشی؟
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای است که حول نقطه ی قلب میچرخد.
از استاد تاریخ پرسیدند عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله قلب جوان
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت: همپایlove
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت:محبت الهیات است
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد.
از استاد ریاضیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عشق تنها عددی است که پایان ندارد.