مرثیه ای برای یک رویا » دخترم

تازه دارم مي‌فهمم

دسته : (دخترم, زندگي, عمومی) توسط فرزاد در 13-10-2006

واقعا عجيبيه. زندگي آدمي چقدر چيزها ياد آدم مي‌ده. دخترم رو بردو پارك. جمعه صبح. يك پاركي كه تقريبا هر ماه يكبار مي‌برمش و اونجا سرسره‌بازي و تاب‌بازي و… مي‌كنه. يك دفعه يك صحنه‌اي ديدم. همه سرسره‌ها و تاب‌ها رو خراب كرده بودند و ريختخ بودند روي هم. به دخترم نگاه كردم. ديدم بهت‌زده داره نگاه مي‌كنه. آخه 3.5 سالشه. كاملا احساس كردم چه احساسي داره. داشت داغون مي‌شد. رفت روي سرسره‌هاي خراب و تابهاي روي هم ريخته شده و الاكلنگ افتاده. يك كم روشون نشست. بهم مي‌گفت چرا اينجوري شده. منم مونده بودم. توي دلم اونقدر شهرداري رو فحش دادم. به دخترم گفتم اينارو خراب كردن تا يه پارك بزرگ و قشنگ بسازند. يه كم آروم شد. بردمش يه پارك ديگه. بيشتر آروم شد. كلي بازي كرد. ولي مي‌فهمم كه هيچوقت اون صحنه از يادش نمي‌ره.

مي‌ئوني ياد چي افتادم. يه بچه توي يه جنگ كه مي‌ره مدرسه و وقتي برمي‌گرده خونه خراب شده و جنازه مادر و پدرش رو مي‌بينه. آيا ديگه چيزي مي‌مونه براي اين بچه كه حتي به احتمال خيلي كم يه آدم سالم و عادي در جامعه باشه. بهتره هميشه يادم باشه كه هر تغييري در دنياي بچه‌ها چه تأثيراتي داره.

واقعا جالبه

دسته : (دخترم, زندگي, عمومی) توسط فرزاد در 01-10-2006

خيلي جالبه. نكته خيلي جالبي پيش اومد براي دخترم. مشكل از اينجا شروع شد كه وقتي دخترم دو سالش بود، خيلي چيپس و پفك دوست داشت. منم اصلا براش نمي‌خريدم. هر چي بهش مي‌گفتم، قبول نمي‌كرد. كلي كارهاي ديگه هم بود كه ازش مي خواستم، ولي انجام نمي‌داد. كلي فكر كردم. يه روز گفتم شايد با نوشتن درست بشه. توي Labtop يك فايل Excel باز كردم و يكسري قول نوشتم. يك دونه از عكساشم زدم و پرينت گرفتم. بهش گفتم اينا قولهاته و بايد بهش عمل كني. خيلي خوشش اومد. قولهاشو گرفت و شروع كرد عمل كردن به اونا. خيلي جالب بود. هر كاري كه مي خواستيم انجام بده به قولهاش اضافه مي‌كرديم. واقعا عالي بود. هميشه مي‌گفت قولهامو پرينت بگير. منم پرينت مي‌گرفتم و اون انجام مي‌داد. هر وقت خلاف آنها عمل مي‌كرد، برگه پرينت شده رو مي‌آوردم و بهش مي‌گفتم تو به قول شماره فلان عمل نكردي. عالي جواب داده بود. قولهاي 2 ساگيش اينا بود:

قولهاي 2 سالگي:

  1. فقط شير با كام بخورم و پفك و چيپس و لپ‌لپ نخورم.
  2. هميشه خودم راه بروم و بغل و كول كسي نرم.
  3. با همه مهربون باشم و كسي رو نزنم.
  4. روي كاغذ نقاشي كنم و روي در و ديوار نقاشي نكنم.
  5. توي تخت خودم بخوابم و روي زمين يا روي تخت مامان و بابا نخوابم.
  6. همه وسائلم را جمع كنم و ريخت‌وپاش نكنم.
  7. هر هفته دوشنبه ها برويم سرزمين عجائب (البته اين قول ما بود كه چون سال فقط 4 دوشنبه داره، فقط 4 بار رفته سرزمين عجائب!!!!!!).
  8. هر وقت رفتم مغازه، هر چي مامان و بابا گفتند بخرم.
  9. هر هفته 1 عروسك و 2 كتاب بخرم.
  10. خوب غذا بخورم.
  11. با پولهائيكه مامان و بابا مي دهند بازي كنم و با پولهاي ديگه بازي نكنم (بچگي، فقط با 10 توماني بازي مي‌كرد).
  12. هر وقت دستشوئي داشتم سريع بروم دستشوئي.

بعد از مدتي، همين 20 روز پيش، ديدم هر روز صبح پا مي‌شه، كلي با مامانش كل‌كل مي‌كنه كه بره صبحانه بخوره و دست‌وصورتشو بشوره و … منم آرزو داشتم دخترم هر روز مسواك بزنه. خلاصه دوباره به فكر قولها افتادم. باز هم همونجوري عالي جواب داد. اين قولهاي 3 سالگيش:

قولهاي 3 سالگي:

  1. صبح:
    1. برم دستشوئي.
    2. دست‌وصورتم رو بشورم.
    3. موهامو شونه بزنم.
    4. ورزش كنم.
    5. صبحانه بخورم.
    6. وسائلم رو جمع كنم.
    7. بازي كنم.
    8. برقصم.
  2. ظهر:
    1. با مامان و بابا غذا بخورم.
    2. وقتي مامان و بابا خوابيدند منم بخوابم.
  3. شب:
    1. با مامان و با با غذا بخورم.
    2. 1 ليوان شير بخورم.
    3. برم دستشوئي.
    4. مسواك بزنم.
    5. سر جاي خودم بخوابم.
  4. كلي:
    1. چيزهاي سفت رو با دندونم نشكنم.
    2. با بابا و خاله‌ها و … خوب صحبت كنم و بگم لطفا.

نتيجه عالي بود. خيلي خوشحال شدم. الان يك اعتماد به نفس خوبي براي انجام هر كاري رو در مورد دخترم دارم. طرح‌هاي زير رو دارم:

  1. سه سالگي:
    1. رقص.
  2. چهار سالگي:
    1. شنا.
    2. زبان انگليسي.
    3. قرآن.
  3. پنج سالگي:
    1. ژيمناستيك.
    2. موسيقي.
    3. زبان فرانسه و آلماني.
    4. رياضي.
  4. شش سالگي:
    1. نقاشي.
  5. دوازده سالگي:
    1. هيپنوتيزم.
    2. تندخواني.
    3. مطالعه: تاريخ و كتب ارتباط زن و مرد و روانشناسي.

هيچوقت فكر نمي‌كردم جواب بده، ولي كاملا جواب داده.